غربت

ماه بالای سر آبادی است

اهل ابادی در خواب است

باغ همسایه چراغش روشن,

من چراغم خاموش.

ماه تابیده به بشقاب خیار.به لبه كوزه آب.

غوك ها می خوانند.

مرغ حق هم گاهی.

كوه نزدیك است،پشت افراها, سنجد ها.

و بیابان پیداست.

سنگ ها پیدا نیست, گلچهه ها پیدا نیست.

سایه ها یی از دور , مثل تنهایی آب , مثل آواز خدا پیداست.

نیمه شب بباید باشد.

دب اكبر آن است ,دو وجب بالاتراز بام.

آسمان آبی نیست , روز ابی بود.

یاد من باشد فردا , بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم.

یاد من باشد فردا لب سلخ , طرحی از بز ها بردارم,

طرحی از جارو ها , سایه ها شان در آب .

 یاد من باشد , هر چه پروانه كه می افتد در آب , زود از آب

درآورم             

یاد من باشد فردا لب جوی, حوله ام را هم با چوبه بشویم.

یاد من باشد تنها هستم.

ماه بالای سر تنهایی است.

 
( سهراب سپهری )

خاطرات انتخاباتی

ترم در حال پایان است و تا حالا دو امتحان نور فوریه ۱۶/۳ و مدارهای فعال مایکروویو ۲۸/۳ یعنی دیروز نه ببخشد دو روز قبل دادم و منتظر امتحان آنتن هستم دو هفته داغ انتخاباتی گذشت امیدوارم هر چه زودتر کشور راه پیشرفتش را در پیش بگیره....بعد از امتحان مدار فعال با مسعود و احسان و ابوالفضل و دوست مسعود به طرقبه رفتیم جاتون خالی بود با اینکه هوا گرم بود وقتی به اونجا رسیدیم گرما  رو حس نکردیم و تا تونستیم توت از درخت چیندیم و خوردیم!!از بس شیرین بود دل آدم رو می زد ....راستی بگم تمرین های آنتن رو روز دوشنبه تحویل دادم ....امروز هم مامان و بابام با قطار عازم مشهد شدن فردا به امید خدا می رسن....ای کاش هر روز می اومدم اینجا خاطراتم رو می نوشتم و این قدر تاخیر نداشتم .....همتون رو دوست دارم و براتون آرزوی موفقیت می کنم .....بوس.....