گرد آمدیم:

شبچره ای بود و آتشی،

گفت و شنود و قصه و نقلی ز سیر و گشت ...

وقتی که برشکفت گل هندوانه، سرخ

در اوج سرگذشت

یلدا، شب بلند، شب بی ستارگی

لختی به تن طپید و به هم رفت و درشکست

با خانه می شدیم که گرد سپیده دم

بر بام می نشست



یلدا برگرفته از واژه ای سریانی است و مفهوم آن « میلاد» است. ایرانیان باستان این شب را شب تولد الهه مهر « میترا» می پنداشتند، و به همین دلیل این شب را جشن می گرفتند و گرد آتش جمع می شدند و شادمانه رقص و پایکوبی می کردند.آن گاه خوانی الوان می گستردند و « میزد» نثار می کردند.

«میزد» نذری یا ولیمه ای بود غیر نوشیدنی، مانند گوشت و نان و شیرینی و حلوا، و در آیین های ایران باستان برای هر مراسم جشن و سرور آیینی، خوانی می گستردند که بر آن افزون بر آلات و ادوات نیایش، مانند آتشدان، عطردان، بخوردان، برسم و غیره، برآورده ها و فرآورده های خوردنی فصل و خوراک های گوناگون، از جمله خوراک مقدس و آیینی ویژه ای که آن را « میزد» می نامیدند، بر سفره جشن می نهادند.

و بازمانده این رسوم هنوز پابرجاست و به ویژه به وسیله خانواده های زرتشتی در ایران و هندوستان و سایر کشورهای جهان، تمام و کمال اجرا می گردد.

باوری بر این مبنا نیز بین مردم رایج بود که در شب یلدا، قارون ( ثروتمند افسانه ای) ، در جامه کهنه هیزم شکنان به در خانه ها می آید و به مردم هیزم می دهد، و این هیزم ها در صبح روز بعد از شب یلدا، به شمش زر تبدیل می شود، بنابراین، باورمندان به این باور، شب یلدا را تا صبح به انتظار از راه رسیدن هیزم شکن زربخش و هدیه هیزمین خود بیدار می ماندند و مراسم جشن و سرور و شادمانی بر پا می کردند .



مراسم تولد میترا به عنوان شبی مقدس همراه با آیین مهر« میترائیسم»، از طریق مانویان و نوافلاطونیان مشرق زمین، به اروپا رفت و پس از بسط و گسترش آیین مسیحیت، بسیاری از آداب و رسوم « کیش مهر» جذب آن شد و میلاد مهر، که به عقیده مهرپرستان منجی بشریت در پایان دنیا خواهد بود، به مسیح منتسب گشت و شب یلدا تبدیل شد به شب نوئل که در روز 25 ماه دسامبر جشن گرفته می شود و چند شب با شب یلدای ما فاصله دارد.


با آرزوی بهترینها و بهترین آرزوها در این شب عزیز برای دوستان گل بورسی


سفیدی برف را برای روحت * سرخی انار را برای قلبت * شیرینی هنداونه را برای عشقت * و بلندی یلدا را برای زندگی قشنگت آرزومندم * دوستان عزیزشب یلدا مبارک **




پايان فصل پاييز

شب يلداست....

ديروز ساعت سه (29 آذر) ، سعيد خبر قبول شدن ژورنال رو به من داد....و من كلي خوشحال شدم...

پاييز با همه خوبي و تلخي هاش گذشت و از چند ساعت ديگه رسما وارد فصل زيباي زمستان مي شويم...

شب يلداتون مبارك


چهار روز مونده تا فصل پاييز تموم بشه .....امروز هم تهران به استقبال زمستان رفت و من ساعت 10 رسيدم شركت....چون رفتم شريعتي.....و هم اتوبوس راني و حمل و نقل تو روزاي باروني و برفي به مشكل برخورد ميكنه.....

امروز مشكل ويبره داشتيم!!!‌ هنوز مشكل حل نشده و فوتبال در حال پخش است....



سرخ پوست پیر به نوه خود گفت :

فرزندم درون ما بین دو گرگ کارزاری برپاست یکی از گرگ ها شیطان به تمام معنا ، عصبانی ، دروغگو ، حریص و پست است گرگ دیگری آرام ، خوشحال ، امیدوار ، فروتن و راستگو .

پسر کمی فکر کردو پرسید پدر بزرگ کدامیک پیروز است ؟
پدر بزرگ بی درنگ پاسخ داد همانی که تو به ان غذا میدهی

سلامممممممممممممممم

يادش بخير نميذاشتم آپ ديت كردن وبلاگم به چند ماه برسه، ولي رسيد اشكال نداره....

اين چند ماه حسابي در گير كار در تهرون هستم، دو هفته پيش بچه هاي دانشگاه، علي و سعيد اومدن تهران براي كنفرانس IST و مصطفي و عارف هم اومدن تاريخ دقيقش هم رو دوشنبه دو هفته پيش بود.

الان پيام هاي امير عزيز،‌ دانشجوي جديد برق دانشگاه فردوسي رو ديدم كه بهش اس دادم.

يادش بخير، يادش بخير يادش بخير

بازم ميام، تهران به اينترنت دسترسي دارم.

الان تعطيلات به كرمان اومدم چند روز ديگه هم بر مي گردم تهران

بازم ميام.............