دایره المعارف شیطان

معرفی فرهنگ /لغت نامه / دایره المعارف شیطان به قلم " بی یرس تلخ "!

شیطان بامزه
آمبروز بیرس کیست؟

Ambrose Gwinnett Bierce  (متولد 24 ژوئن 1842 تا احتمالا چند سال بعد از 1914! ) روزنامه نگار ، ویراستار و نویسنده داستانهای کوتاه در آمریکا . اگر ما امروز نام او را می دانیم بی شک بخاطر کتاب عجیب The Devil"s Dictionary یا لغت نامه ی شیطان است . کتابی که روش نوینی در تدوین لغت نامه هایی بدون هیچ کارکرد لغوی ابداع کرد!!

قلم تند و تیز و طنز کبود بیرس باعث شد در زمان خودش به "Bitter Bierce" - بیرس تلخ - مشهور شود . شاید علت تلخ بودن او از همان ابتدای زندگیش آغاز شود  شرایطی که به شدت شبیه لغت نامه شیطان بود!

بیرس در اوهایو به دنیا آمد و در ایندیانا بزرگ شد . وی فرزند دهم از سیزده فرزند پدرش مارکوس اورلیوس بیرس بود . مردی که بنا به دلایل نا معلومی فرزندانش را به ترتیب حروف الفبا نامگزاری کرده بود و البته نام تمامشان با حرف A شروع می شد ( انگار اولادش را لغت نامه ای بداند که 13 تای اول تازه حرف اول این لغت نامه هستند - البتهنمی شود شاعرانه بودنش را انکار کرد-)  به این ترتیب :

 Abigail, Amelia, Ann, Addison, Aurelius, Augustus, Almeda, Andrew, Albert, Ambrose, Arthur, Adelia,  Aurelia

بیرس در جریان جنگ داخلی آمریكا به عنوان افسر ارتش متحدین خدمت كرد و به عنوان مهندس طراح نقشه های میدان نبرد فعالیتی قابل توجه داشت . مدت فعالیت او در گیر و دار جنگ داخلی حدود 4 سال بود که با مجروح شدن وی به پایان رسید اما خاطراتی که از صحنه های ناگوار جنگ داشت تا مدتها محتوای آثار او را تغذیه می کرد .

زندگی شخصی او چندان موفق نبود 29 ساله بود که با مالن دی ازدواج کرد و 32 سال بعد وقتی 13 سال از کشف او  درباره عدم وفاداری همسرش گذشت از او جدا شد !! در این 32 سال 3 فرزند پیدا کرد 2 پسر و یک دختر  اما پسران او هر دو قبل از او فوت کردند یکی در 17 سالگی  در جریان نزاعش با مردی دیگر تیر خورد و پسر کوچکترش نیز در سن وفات به برادرش تأسی کرد و در 17 سالگی بر اثر بیماری خاصی که ناشی از نوشیدن زیاد الکل است جان باخت.  دخترش زنده ماند! بیرس تا آخر عمر از آسم رنج می برد و زخم های جنگ مدام عفونی می شدند و او را می آزردند.

آمبروس بیرس

اما اوضاع شغل او کمی بهتر بود بعد از زخمی شدن در سان فرانسیسکو ماند در روزنامه های محلی مطلب نوشت و کم کم در مطرح ترین نشریات مطالبی از او به عنوان منتقد چاپ می شد . این نشریات شامل روزنامه های پر تیراژ و مجلات طنز نیز می شد . از سال 72 تا 75 برای درمان به لندن رفت و در مجله فان FUN  شروع به نوشتن کرد . 79 به آمریکا بازگشت و به روزنامه نگاری ادامه داد تا اینکه در سال 1987 ستونی به نام The Prattle ( که می شود آنرا همان چرند و پرند خودمان بدانیم) در روزنامه هآرتس به دست آورد و از اولین کسانی شد که در تاریخ روزنامه نگاری این رسم را رواج داد که نویسنده ای در روزنامه ستون خاص خودش را داشته باشد و هر روز یا هر هفته مطالبش را در آن بنویسد .

داستان نویسی او نیز موفق بود . موضوع داستانهای او یا جنگ است یا ارواح و سبک خاصی در نوشتن دارد . غالبا زمان در نوشته های او مغشوش است و کلمات ابهام آورند اما در عین حال بسیار دقیق و خردمندانه منظم شده اند . از ویژگی های سبک بیرس شروع بی مقدمه ی داستان است که بعد ها در سینما و تلویزیون به Cold Open  مشهور شد . خواننده داستان او ناگهان با اصل ماجرا روبرو می شود و نویسنده خود را مقید به توصیفات اولیه نمی کند .

نهایتا آمبروز بیرس در هفتاد سالگیش برای سفر و دیدن بازمانده های جنگ داخلی آمریکا به جنوب رفت و اما پس از اتمام بازدید به حرکت به سمت جنوبش ادامه داد و به مکزیک رفت و با یاغیانی که در حال جنگ بودند همراه شد و دیگر هیچ خبری از او بازنگشت و هیچ اثری ازو یافت نشد و ازین رو سال مرگ او را غالبا این گونه می نویسند : "1914؟"

آمبروس بیرس
لغت نامه شیطان

كتابی كه بعدها با عنوان «فرهنگ شیطان» منتشر شد در واقع ستونی است كه او در سال 1906 نگارش آن را آغاز كرده و نام «واژه‌نامه آدم بدبین» را برای آن انتخاب كرد اما ظاهرا در آن زمان چند روزنامه‌نگار دیگر هم شروع به نوشتن واژه‌نامه‌های طنز كرده بودند، بدین‌ترتیب بیرس برای از میان بردن شباهت نامِ كتاب خود با دیگران، عنوان «فرهنگ شیطان» را برای مجموعه واژه‌های خود برگزید. در این فرهنگ لغات ، واژه ها معانی بسیار متفاوتی پیدا می کنند و در نهایت تصویری طنز گونه و تلخ از واقعیت واژه ها از نظر نویسنده به دست می دهد . البته انتساب لاین لغت نامه به شطان دقیقا همان چیزی نیست که بیرس می پسندید اما از آنجا که نام مورد پسند خودش را دیگران استفاده کردند ناچار شد نام کتابش را تغییر دهد و شاید این نام دوم بسیار جذاب تر هم باشد .

این لغت نامه در ایران با نام فرهنگ شیطان از سوی  انتشارات فرهنگ معاصر و با ترجمه ی رضا هیرمندی و با نام دایره المعارف شیطان ، ترجمه ی مهشید میر معزی از سوی انتشارات مروارید منتشر شده است .

در مقدمه دایره المعارف شیطان می خوانید :

  1. “آمبیروز بیرس” از آنهایی هست که در مرز فلسفه و طنز گرفتار مانده اند…او در میان طنز نویسان مانند “پیکاسو” در میان نقاشان و “نیچه” در میان فیلسوفان است. موجودی تلخ اندیش، با کلماتی از زهر که بی ملاحظه و هراس از دل نازک ما، لایه های ضخیم دروغ را از روی واژه ها کنار می زند و زشتی و تلخی جهان را بر ما آشکار می کند. فیلسوفی چنین، ناگزیر از طنز گویی است. او به رازی بزرگ از حقیقت دست یافته است. او دریافته که جهان “سست است و بی بنیاد” و دریافته است که مردمان در این جهان بی بنیاد، جز حشراتی سرگردان نیستند. او دریافته که در پس آراستگی لباس ها و آرایش های فاخر مردمان، مشتی احمق پناه گرفته اند تا زشتی بی نظیر خود را بپوشانند. او دریافته است که تاریخ گذشته جز انباشتی از دروغ که توسط دروغ نویسان در مورد قدرتمندان احمق نوشته شده چیزی نیست و آینده نیز جز به سوی فاجعه راهی ندارد…

شاید شبیه ترین طنز پرداز ادبیات فارسی به او عبید زاکانی باشد چراکه همانقدر که شما را می خنداند می تواند بگریاند و در عین حال بدبینی شدید نسبت به تمام انسانها و تصمیمات و منفعت طلبی ذاتی آنان زهر خند او را تلخ تر می کند .

برای انکه بیشتر با روش و گویش آمبروز بیرس در فرهنگ شیطان آشنا شوید لغاتی از آن فرهنگ را می آوریم :

مثل شیطان

متعصب: کسی که با شدت و شور به عقیده ای دل بسته است که شما آن را نمی پسندید.

معذرت: گذاشتن بنای توهین بعدی.

شورش: وسیله تفریح سپاهیان که به وسیله تماشا کنان بی گناه فراهم می شود.

فصاحت: هنری که به وسیله آن می توان به احمقان ثابت کرد که رنگ سفید درست همان رنگی است که هست. این هنر ضمنا شامل فنی است که ثابت می کند: همه رنگها سفید است.

دیکتاتور: رئیس یک جامعه که وبای استبداد را به طاعون هرج و مرج ترجیح می دهد.

تسلیت: لذتی که درمی یابیم از احساس این نکته که کسی از طبقه بالاتر از ما بدبخت تر از ماست.

مشورت: درخواستن از دیگری که روشی را که شما اتخاذ کرده اید تایید کند.

گدا: کسی که به یاری دوستان اعتماد کرده است.

شوهر: کسی که پس از خوردن شام باید ظرفها را بشوید.

مقبره: آخرین و مضحکترین جنون اغنیا.

دستمال: پارچه مربعی از ابریشم یا پنبه که برای بعضی کارهای ناگفتنی مربوط به چهره استعمال می شود و خصوصا در مراسم دفن اموات برای پنهان کردن عدم تاثر و خشکی اشک مفید است. دستمال از اختراعات اخیر شمرده می شود. پدران ما از آن بی بهره بودند و وظایف آن را به آستین محول می کردند.

خوشبین: پیرو مسلکی که ثابت می کند سیاه سفید است.

تتبع و تحقیق: غباری که از کتابی بر مغز تهی افشانده شود.

سفارت: در سیاست آمریکایی کالای تجارتی گویند که به مقدار زیاد صادر می شود.

تجارت: مبادلاتی که در طی آن الف متعلق به ج را از ب می دزدد و در عوض ب پولی را که متعلق به ه است از کیسه د می رباید.

بنای یادبود: بنایی که به منظور یادآوری چیزی برپا می‌شود که یا نیازی به یادبود ندارد یا به یاد ماندنی نیست.

بی‌دفاع: ناتوان از حمله.

بی‌دین: در نیویورک به کسی می‌گویند که به دین مسیح معتقد نیست و در قسطنطنیه به کسی که به دین مسیح معتقد است.

پارتی بازی: برای خیر و صلاح حزب، به مادربزرگ خودمان پست و مقام بخشیدن.

پوچی: دلیل طرف مقابل ما. اعتقادی که انسان مجبور نبوده رنج آموختن آن را بر خود هموار کند. گفته یا عقیده‌ای که آشکارا با نظر ما ناسازگار است.

پیشگویی کردن: خبر دادن از رویدادی که نه در گذشته اتفاق افتاده، نه در حال روی دادن است و نه در آینده اتفاق خواهد افتاد.

تاریخ: گزارش‌هایی غالبا دروغ از رویدادهایی غالبا بی‌اهمیت. این گزارش‌ها را زمامدارانی تهیه می‌کنند که اغلب در شمار رجاله‌هایند و نظامیانی که غالبا در زمره ابلهان.

تبریک: حسادت مودبانه.

تبعیدی: آنکه با اقامت در خارج به وطن خود خدمت می‌کند و سفیر هم نیست.

تولد: اولین و هولناک‌ترین بدبیاری

جنازه: شخص بسیار با نزاکتی که بالاترین حد بی‌اعتنایی محترمانه به نگرانی‌های دیگران را به نمایش می‌گذارد.

ادراک : خیلی دیر در زندگی به حماقت خود پی بردن.

و

جهنم : محل سکونت نویسندگان دائره المعارف!


مریم امامی - تبیان

Encyclopedia of Stupidity

انسان

ما در عصر اشتباه زندگی می كنیم. یكی از الزامات فناوری آن است كه شبكه ها از خطا  بری باشند. این كار بسیار دشوار است، چرا كه متأسفانه انسانها احمق تر از ماشین هایی هستند كه به آنان خدمت می كنند. قانون مورفی را در نظر بگیرید.

سرچشمه این عبارت یا قانون به پایگاه هوایی سر ادواردز در كالیفرنیا برمی گردد. سرگرد جان پل استاپ، یك داشمند علم فیزیك زیستی می خواست حد توان بدن را در كاهش سرعت آزمایش كند. روش وی برای انجام این كار آن بود كه روی سورتمه ای می نشست كه موتور محركه اش موشك بود (اگر از من بپرسید، یك كار احمقانه). یك روز توانست ركوردی بهتر از 31جی را برجا بگذارد كه واقعاً خیره كننده است، اما نفهمید حد توان بدن وی برای تحمل كاهش این سرعت چقدر بوده است، چرا كه یك تكنسین دستگاه سرعت سنجش را درست نصب نكرده بود. دستیار استاپ سرجوخه ادوارد مورفی بود كه تجزیه و تحلیل وی از این واقعه به پیدایش قانون مشهوری به اسم خودش شد:

  1.  «اگر انجام كاری بیش از یك راه داشته باشد و یكی از آن راهها فاجعه به بار آورد، بالاخره یك نفر به آن روش عمل خواهد كرد.»

ماتیس فن باكسل در كتاب جدید خود به نام دایرةالمعارف حماقت فهرستی انبساط بخش از حماقتهای ما براثر استفاده از فناوری عرضه می كند، مطالبی از این دست:

 

  1. * از لامپهای كم مصرف اغلب برای مصارف تزئینی در باغها استفاده می شود.
  2. * وجود خط عابر پیاده، تعداد حوادث را افزایش می دهد.
  3. * بسیاری از كرمهای ضدآفتاب محتوی مواد سرطان زا هستند.
  4. * استفاده از دستگاه تهویه مطبوع، اثر گلخانه ای را بیشتر می كند.
  5. * كامپیوتر مصرف كاغذ را بسیار افزایش داده است.
  6. * رعایت بهتر بهداشت، باعث آسیب پذیری در برابر باكتریها می شود.

به این فهرست می توانم جمله ای از خودم اضافه كنم كه به آن علاقه دارم. تعداد خلبانهایی كه در حین تمرین برای فرود اضطراری كشته شده اند، بیشتر از آنانی است كه براثر سقوط هلیكوپتر جان خود را از دست داده اند.

 

با این حال فن باكسل- كه ساكن آمستردام است و شاید خود را دنباله رو سنت اراسموس می داند، یعنی شخصی كه كتاب نخستین خط را نوشت و در واقع این رشته احمقانه را آغاز كرد- بیشتر به فرهنگ ادبی و روایتی حماقت پرداخته است تا داستانهای جالب از فناوری. آنچه وی نوشته است دایرة المعارف نیست، دست كم نه به معنایی كه ریدرزدایجست یا دیدرو می پندارند، بلكه گردآوری مشاهده ات روایتی و درهم بر هم با استفاده از داستانهای جن و پری، كارتون، لطیفه و داستانهای تخیلی است. متأسفانه (و برخی می گویند به شكل احمقانه ای) وی نمایه ای در كتاب نگنجانده و كتابشناسی آن بسیار نحیف است.

شاید بهترین تعریف حماقت را كارلوام سیپولا استاد سابق تاریخ اقتصاد در دانشگاه بركلی و نویسنده مقاله ای با عنوان «قوانین اساسی حماقت انسان»  در سال 1988 عرضه كرده باشد كه ظاهراً فن باكسل از آن بی اطلاع بوده است. سیپولا می گوید:

حماقت
  1. «شخص احمق كسی است كه به خود یا سایرین لطمه وارد می كند، بی آن كه برایش منفعتی به همراه داشته است.»

 چهار قانون دیگر وی عبارت است از:

  1. 1- ما همواره تعداد افراد احمق را دست كم می گیریم (هرچند كه والتربی پیتكین در كتاب مقدمه ای كوتاه بر تاریخ حماقت انسان در سال 1934 این رقم را 80 درصد جمعیت اعلام كرده است.)
  2. 2- احتمال احمق بودن شخص مستقل از دیگر صفات است.
  3. 3- آن20درصدی از ما كه احمق نیستند به طور احمقانه خطر ناشی از اكثریت احمق را دست كم می گیرند.
  4. 4- شخص احمق خطرناك است.
«اگر مردم كار احمقانه نمی كردند، هیچ كار هوشمندانه ای رخ نمی داد.»

آگاهی از حماقت، از صفات تعریف كننده زندگی هوشمندانه یعنی یك صفت بقا است. جالب اینجاست كه به نظر می رسد این عرصه تقریباً به طور انحصاری در دست ساكنان اروپای شمالی است. در قرون وسطی سباستیان برانت آلمانی كتاب «واكنش حماقت» نوشت كه اول با در سال 1994منتشر و سپس به زبانهای فرانسوی و انگلیسی ترجمه شد.

رابله، سروانتس، پوپ و استرن نیز به حماقت پرداختند. كتاب «جماعت كودن ها» نوشته پوپ و «بدترین دنیاهای ممكن» نوشته جرمی بنتام از جمله محصولات این افراد است. فن باكسل از این افراد سرشناس چیزی نقل نمی كند، اما ما را قدری با دانته و الیوت آشنا می كند. عجیب تر اینكه فلوبر را نادیده می گیرد، یعنی كسی كه كتاب «بوواره و پكوشه» كه پس از مرگش چاپ شد، ازجمله آثار طنز درخشان قرن نوزدهم در مورد بی مغزی انسان است.

«برخی مضار نبوغ» نام مقاله ای بود كه امبروز بیرس نوشت. وی از آن گلایه داشت كه نوابغ خوب فهمیده نمی شوند- شاید گفتن تشخیص همین مطلب حماقت بود. وی پس از آن به مكزیك رفت و دیگر كسی او را ندید. نبوغ و دیوانگی به هم نزدیك هستند و نیز حماقت و هوش بالا. ظاهراً هیچ كدام را خوب نمی فهمند.

ویتگنشتاین زمانی گفت :
  1. «اگر مردم كار احمقانه نمی كردند، هیچ كار هوشمندانه ای رخ نمی داد.»

 به این معنا پیشرفت انسان به تداوم انجام كارهای احمقانه بستگی دارد. بنابراین بهتر است خوشحال باشیم كه پیشرفت تضمین شده است.

 


همشهری آنلاین,مترجم: وحید رضا نعیمی

نثر موزون به همراه شروع تابستان

ساده و نجیب .... پیچیده و مرموز ....

همه و همه کم یا بیش در انسان متجدد امروز یافت می شود...از درون به برون رسیدن به همراه عمق نگاه چشم در راستای یک خط متمدد که به یک سراب ختم می شود....

تلاش برای بدست آوردن نظری متفاوت و اراده ای استوار برای رسیدن به هدفی بس سترگ ....

زیرکی نگاه کودکی که از پس گرفتن خواسته ای در پس ذهن فعالش که چگونگی تکامل این چرخه خود به مروری وسیع نیازمند است.....

همه و همه خبر از رسیدن تابستان می دهد با گرم شدن هوا و روشن شدن کولر

دوستان نیاز به برنامه ریزی دارم برام دعا کنید....


تابستان....جام جهانی 2010

سلام به همگی

تابستان از فردا شروع میشه، به قولی تعطیلات تابستانی ...جام جهانی هم شروع شده ....یه عکس براتون می ذارم از روش بازی های تیم ها در جام جهانی که جالبه!!!

فوق العاده خنده داره....کافی هست فقط متن انگلیسی رو که توی هر تصویر هست  بخونین!!!!

خرداد ماه

سلام و خسته نباشید خدمت همه خوانندگان جدید و قدیم این وبلاگ معظم

این ماه با خرابی موبایلم شروع شد، البته امروز موبایلم رو از تعمیرگاه گرفتم نصفه نیمه درست شده ....هفته اول رو هر شب تقریبا بیرون بودم یا برای تعمیر یا با ابوالفضل و عارف برای تغذیه از کباب ترکی!!!!

جایتان خالی ...یک موبایل ال جی گرفتم و در حال استفاده از آن هستم ...هفته دوم هم دنبال کارهای ساخت آنتن بودم  که فقط تونستم تئوری در کارش پیشرفت کنم و باید برای ساخت و اندازه گیری به تهران بروم!!!ااحتمالا!!

الان بعد از ۱۶ سال اولین خردادی هست که امتحان درسی ندارم اما کلی پروژه برای انجام دادن دارم...

فردا ساعت ۶ بعد از ظهر بلیط قطار به کرمان دارم.امروز یکی از دوستان قدیمیم بهم زنگ زد اتفاقا مشهد بود قرار شد بعدا همو ببینیم کلی حرف با هم زدیم امروز الان مرکز پژوهشی مخابرات و کامپیوتر هستم و این مطالب رو براتوون می نویسم باید کم کم آماده رفتن بشم به سمت خوابگاه

فعلا