عمری به سر دویدم در جستجوی یار
جز دسترس به وصل وی ام آرزو نبود
دادم در این هوس دل دیوانه را به باد
این جستجو نبود!
هرسوشتافتم پی آن یار ناشناس
گاهی زشوق خنده زدم! گه گریستم...
بی آنکه خود بدانم از اینگونه بی قرار
مشتاق کیستم؟
روئی شکفت چون گل رویا و دیده گفت
این است آن پری که ز من می نهفت رو
خوش یافتم که خوشتر ازین چهره برنتافت
در خواب آرزو!
وآن آرزوی گمشده بی نام و بی نشان
در دورگاه دیده ی من جلوه می نمود
در وادی خیال مرا مست می دواند
وز خویش می ربود
از دور می فریفت دل تشنه مرا
چون بحر موج می زد و لرزان چو آب بود
وانگه که پیش رفتم با شوروالتهاب
دیدم سراب بود!
بیچاره من که از پس این جستجو هنوز
می نالد از من این دل شیدا که: یار کو؟
کو آنکه جاودانه مرا می دهد فریب؟
بنما کجاست او!
+ نوشته شده در یکشنبه یازدهم مرداد ۱۳۸۸ ساعت 0:41 توسط احسان
|